اینا مزاحم ان ن خواستگار2
سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۲۰ ب.ظ
اومده از دخترش تعریف میکنه، ی سال از من بزرگتره، درس چی خونده کدوم دانشگا بوده الان چیکار میکنه چی میگه چی دوس داره از خاطراتش تعریف میکنه مامانم میگه خب پسرتون چی کار میکنه یهو جا میخوره چشاش گرد میشه خودشو جمع و جور میکنه تو س کلمه مغازه کیف و کفش داره خلاصش میکنه بعد از نظر دخترش درباره کسب و کار آزاد میگه...
کاش مامانم بهش میگفت پسر نداره اینقد خودشو خسته نکنه....
۹۵/۱۰/۲۱
حالا چی شده اینقد تند تند اینارو مینویسی؟ یهو یادت افتاد؟