آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

من واقعا بدبین ام...

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ

آخر هفته تموم. منم هیچ آمار جدیدی ازینا دستم نرسید.. همه فقط از خوبیشون میگن.. مگه میشه؟ ی نکته اخلاقی، بیماری، مشکلی، طلاقی، دعوایی چیزی... نمیدونم هر چیز... پس فایده تحقیق چیه وقتی همه خوبی میگن؟!!

خب البته کسی هم بدی های منو نمیدونه!! خخخخ اونم لابد همینطوره...  اصن ی آدم خوب همون آدم بدیه ک هنوز لو نرفته..

و اما خودشون..

مامانش خیلی با عزیزم قوربونت برم حرف میزنه دوتا سوال ازم پرسید یکی درباره آشپزی و یکی هم درباره اینکه سر نماز قرآن میخونم؟! خیلی ب دل مامان و بابام نشسته ولی من میدونم نصف بیشترش زیر زمینه و از حالا داره برام برداشته.... میدونم ازون مادر شوهراس ک پوستمو میکنه با همین عزیزم قوربونت برم همه حرفی بهم میزنه و کلا تو مضیقه قرارم میده... مثلا الان ک دوبار همدیگه رو دیدیم زنگ زده میگه فامیل فهمیدن سریعتر پیش بریم ب نتیجه برسیم!!! بعد هم فرمودن من تنها با خواهرم یا عموم برم شهرشون تا این بار وسط هفته صحبت کنیم :||||

خب مادر جان مجبوری از شهر دیگه عروس انتخاب کنی؟؟!!! شهر خودتون دختر قحطه؟؟؟

اصن داره خودشو رو میکنه ک چقد دیکتاتوره!!! تازه دیکتاتور دو تا دخترم داره ک هر کدوم ی پا ارتشبد و سر گردان ان.... بزرگتریشون ک اصلا نمیخندید همش اخمو انگار حوصلش سررفته بود... کوچیکتری ک رو اعصابمه اصلا کاری ب کار بچه هاش نداشت همش داشتن خرابکاری میکردن...انگار ن انگار اومدن مهمونی.... من ک حوصله ندارم این با بچه هاش بیاد خونمون..

و اما خودش 

انگار چیز خورش کردن شستشوی مغزی دادنش بعد مغزشو پر کردن آوردن نشوندنش جلو من!!

همه چیزو موافق نظر خانم ها میگه با همه چیز موافقه و مشارکتی و ازین حرفا

تنها مشکلش اینه ک هی میخاد بگه چادرتو سر کن :(((

با باقیش دیگه مشکلی ندارم قد و هیکل و ظاهر و صدای تو دماغی و زمخت و خشنش :(( هم حتی.... عادی میشه...

با سرزدن های هر روزه خونه مامان باباش و تاکسی دربست بودنشون هم حتی... با همسایه بودن باهاشون... و اینکه اصلن کارشو دوس ندارم چون از حد تصورات و دوست داشتنی های من فاصله داره...

آها یادم رفت گفت بچه درس خونی نبوده:(( ولی من همیشه شاگرد ممتاز بودم... 

میدونی گیس گلابتون اولین کسی از مشاور هاس ک دارم ازش میشنوم با این مساله ها باید ساخت... شوهر رو استخدام نمیکنید ب عنوان همدم انتخاب میکنید... ولی مهمه با کی معاشرت داریم...

تمام تلاشم اینه سریع تصمیم نگیرم، دوس دارم طول بکشه تا فشار روی مغزم کنار بره یکم هوا بخوره مغزم، ولی مشکل اینه الان تمام خانواده پدری من و خانواده مادری اون میدونن...  و اینطوری طول دادن جالب نیس ملت فکرها میکنن... ولی من این حرفا تو کتم نمیره!!!

باید برم خونشون رو ببینم بعد تصمیم میگیرم بهش فک کنم یا ن...

الان اونی ک معرف و واسطه بوده و ب قولی برا من شوهر پیدا کرده، حالا افتاده برا پسر عموم زن پیدا کنه... من و پسر عموم همسن و تقریبا هم رشته ایم.. هم بازی بودیم... البته تا وقتی دختر عمم پیشمون نبود.. برا هم بودیم.. قرار مدارایی با هم داشتیم... دختر عمم خیلی شیرین و خوش زبون بود... از من خوشکل تر بود.. ی سال پسر عموم کفت من تو رو نمیخام اونو میخام... بچه بودم.. بچه.. ی دختر بچه 9 یا شایدم 10 ساله.. از اون ب بعد خیلی باهم بازی نکردیم یادمه ک دلم گرفت، یادمه ک بعدش داشتیم بازی میکردیم ولی من تو دلم گریه میکردم... یادش ک می افتم چقد دلم برا بچگیم میسوزه... تا دانشگامونم اون دوتا باهم خوب بودن تا اینکه اون ازدواج کرد!! و من هیچ وقت حاضر نیستم باهاش ازدواج کنم ولی از اینکه حتی خاستگاری هم بره دلم میگیره...

نظرات  (۲)

حس میکنم تو در برابر مادر و خواهرم زیادی راحت گرفتی :|
پاسخ:
هان؟؟ یعنی بدتر فک کنم؟!
۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۲۸ علی اسفندیاری
والا آدم اینایی که تو مینویسی میخونه تصمیم میگیره هیچ وقت نره خاستگاری 
برخلاف پسر ها که فقط نکات مثبت رو میبینن و نیمه پر لیوان شما فقط................ 
البته هرچند اینا همش بهانس خودت دلت جای دیگس 
پاسخ:
من فقط واقعیت هارو میبینم.. و اینکه خونواده همسر حلوا تو دهن عروس نمیزارن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی