آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

بازم خواب دیدم..

چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۳۲ ب.ظ

نمیدونم خواب دیشب بود یا پریشب..

خواب دیدم ی بچه کوچیک ک کمتر از 6 ماه داشت مریض بود.. دستهاش درست شکل نگرفته بودن و رگ هاش مشخص بودن مثل دست جنین.. مامانش کسی بود ک تو آزمایشگا دانشگا باهم آشنا شده بودیم همشهریم بود.. بهش گفتم پس چرا بچت اینجوری شده؟ گفت گذاشتمش تو مایکروفر!! شایدم گفته بود غذاشو گذاشته بوده تو مایکروفر بعد داده بچه خورده اینجوری شده!!! و گفت برا پایان نامش از همین مایکروفر استفاده کرده.. (ما هر دومون رو فلزات سنگین و سمی تحقیق میکردیم) بعد گفت غذای خودشونم تو همین مایکروفر میزارن ولی مشکلی برا خودشون ب وجود نیومده ولی برا بچه شون، بچه ناقص الخلقه شده!!!

بعد من اون لحظه ب تنها چیزی ک فکر میکردم درباره باقی مونده فلز سنگین پایان نامم بود ک با ی مقدار خاک آلوده و سمی تو شبستون خونمونه!!! 

خیلی ترسیدم...

این شد دومین خواب ترسناکم...

کاش ب بابا بگم استخاره بگیره...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۶
راضیه ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی