آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

انتظارات من از بابا و مامان

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ق.ظ

س  جلسه صحبت کردیم عملا حرفام تموم شدس... ولی ته دلم ی ترس بزرگه.... دیشب نشستم ب صحبت با بابایی ک من چطوری میتونم مطمن بشم! بهش میگم سریع پیش نریم صحبت کنیم رفت و آمد کنیم... میگه چیزی ک مد نظرته اصلن امکان پذیر نیس. یعنی آب پاکی رو ریخت رو دستم... قشنگ متوجه شد منظورمو و ج رد داد...

میگم من آمادگی فکریشو ندارم الان میگه بزار هر وقت آمادگیشو داشتی...

مامان میگه میدونم چی میخای ولی نمیشه... اگه بخاید بیرون برید چت کنید حرف بزنید یا باید گناه کنید یا اگه بگو بخند نکنید هم سرد میشید...

بابا هم گفت اینا همش ب ضرر خودته... 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۷
راضیه ...

نظرات  (۳)

۰۷ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۰۸ فرید صیدانلو
با احترام،فقط جمله اخرشو قبول دارم
خوبه میدونه اخرش به ضررته
پاسخ:
منظور بابا رفت و آمد های قبل از عقد بوده... اشتباه متوجه شدی احتمالا... 
شجره نامه:)

خیلی فکر کن و اگه میخوای بگی نه رودتر بگو...
آبروی خودتونو رو تو فامیل نبر...

اگر هفت پشت غریبه بودین مشکلی نبود ولی حالا ....بیشتر فکر کن...!

پاسخ:
آخه مغزم کور شده هیچی ب ذهنم نمیرسه.. پیش مشاور هم نمیتونم برم میترسم چیک و پیکمو دربیاره... حرف بکشه ازم.. یهو دیدی حرفی ک نباید بزنم و زدم.... بالاخره هممون تو زندگیمون ی رازهایی داریم ک فقط بین خودمون و خداست...
اخی...میفهمم!
همه انقد گشاد گشاد میخندن ادم هول برش میداره ....

مشاوره ها محرمن...!باید حرف بزنی تا اروم بشی...
حرف بپرسن به کسی نمیگن که...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی