آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

حسودی میکنم...

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۱۱ ب.ظ

بهش حسودی میکنم.. مامانش شبانه روز اسمش ورد زبونشه هی قوربون صدقش میره... باباش خیلی مودب و مهربونه... خیلی براشون عزیزه.. تحمل دوریشو ندارن.. مامانش انگار ک ن کلا زندس ب خاطر این.. ولی تو خونه ما کسی انقدر منتظر رسیدن من نیس.. اصلا ازین محبت ها ندیدم.. البته بماند خیلی احترام مامان و باباشو داره و خیلیم محبتشون میکنه.. مثلا هر روز سر ظهر زنگ میزنه خونه حال مامانشو میپرسه... 

این شب هایی ک خونشون بود موقع خواب رومو میکردم اونور بیصدا اشکم میریخت... خیلی ناراحت کننده س... بعضی وقتها دلم میگیره ک چرا خونواده من اینجوری نیستن ولی بعضی وقتها میگم خدارو شکر پا تو چنین خونواده ای گذاشتم... 

میدونی من اگه پسر بودم خونه و ماشین رو از بابام داشتم... ولی اون ی پراید از باباش داره ک مال باباش هم هست.. خونه هم ک هیچ... تازه چند ساله ماشین خریدن... مامانش جریان ی وام رو برام تعریف کرد ی مورد خنده داری داشت یهو گفت این همون وامیه ک باهاش سرویستو خریده!! یعنی پول سرویسمم نداشته؟!!!  ولی با همه اینا بازم بهش حسودیم میشه... رابطه پر محبت خیلی باارزش تر از قدرت مالیه.... 

البته خیلی ب این حرف هم اعتقاد ندارم چون بعد ی مدت ممکنه مجبور بشی ب خودش و جیبش رحم کنی... حس ترحم هم ک آزار دهندسسس...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۰
راضیه ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی