آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

یع نوعروس عصبی

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۴۴ ب.ظ

من واقعن عصبیم....

همیشه عصبی بودم ولی مخفی.... وقتی عصبانی میشم میتوپم :(((

وقتی لجبازی میکنم خودمم میفهمم بعضی وقتا اعتراف میکنم و اون بحث یا حرف رو قطع میکنم...

وای ب حال اینکه کار ب بحث دو طرفه برسه... تو ال کردی ن تو بل کردی.. چرا اینطور چرا اونطور... کم بیا نیستم خیلی مسایل رو یادم میره ولی حین بحث خیلی زود جوش نمیارم و ادامه میدم.... صدامم بلنده...

بعضی مسایل رو نمیتونم بپذیرم... نمیتونم طرز فکرمو تغییر بدم....  

از همه بدتر از حرف و رفتار یکی عصبی و ناراحت باشی... بعد سر ی حرف کوچولو ضامن اعصابت در بره و ب اون دومی بتوپی...

چقد شرایط عقد سختته... 

تو فشارم... از همه طرف... انگار همه ازم دلخورن... خودم از همه دلخورم نمیدونم چمه ب خدا... 

ی سری مسایل جزیی واقعن خونمو ب مرز فاسد شدن میرسونه... حوصله ندارم شرح وقایع و شرح حال بدم.. ولی خواهر کوچیکم ناراحته ک دیگه من کنارش نیستمو خودش تو خونه تنهاس... مامان ناراحته ک دیگه وقتی واسه کارای خونه ندارم و دیگه نمیرم کمکش... بابا ک شبانه روز باغه اصلن نیستش ک بدونم اون ناراحت هست یا ن

از خونواده آقاییم خبر ندارم... فقط میدونم مامانش میگه چرا این سری باهاش نیومدم خونشون؟

من از خواهر کوچیکم ناراحتم چون هنوز تو کارای خونه دخالتی نمیکنه میگه درس دارم هنوز ظرف نمیشوره جارو نمیزنه... همه کارایی ک تا حالا من انجام میدادم افتاده گردن مامان... مامان واقعن خستس.. پاش درد میکنه.. کمرش درد میکنه...

از مامان ناراحتم چون وقتی میخاد درباره آقایی یا خونواده بحرفه انگار جبهه دشمنن اونا... چون تو مهمونی یهو سرم داد زد پ بابات؟؟؟ مگه بابا رو ب من بسته بودی؟؟؟ مامان جدا عسبی شده فرت فرت داد میزنه سر منم داد میزنه همش سر کاره اصن متوجه وضعیت رحی روانی الان من نیست....

از آقایی ناراحتم چون متوجه حساسیت هام نیس.. یا وقتی فهمید میخاد با حساسیت هام بجنگه کمشون کنه ن اینکه مطابق باهاشون بشه... من نمیتونم بفهمم چ دلیلی داره حرفی یا خبری رو ب کسی بدیم ک هیچ ارزشی براش نداره... مثلا اینکه من رفتم خونه اونا...  ب دختر عموی آقایی چ ربطی داره؟؟؟؟ از مامانش ناراحتم چون خبر خرید هامو خبر کارامو ب همه جا میرسونه ن همه جا ولی هر کی زنگید پرسید فقط منو میپیچونن ب بقیه سرصاف ج میدن..

اینا واقعن پیش پا افتاده و ساده ان ولی ب نظرم وقتی کسی موقعیت جدیدی براش پیش میاد سر ی سری مسایل حساس میشه بعدها این حساسیت ها کمرنگ میشن... 

من تو زندگی کسی کنجکاوی نکردم از هیچ کس نپرسیدم  چ کردی چ نکردی حالا هم نمیخام کسی آمار منو داشته باشه...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۴
راضیه ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی