آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

ناراحت برگشت

دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۳۸ ق.ظ

دیروز عصر آقایی اومد با کلی ذوق کت شلوار و پیرهنشو خریدیم... کفش پیدا نکردیم... همون حلقه گرونه رو هم خاست برام بخره... ولی سفارش دادیم... خوشحال خوشحال رفتیم شام خوردیم. پیتزا و بال سوخاری...  چقد خوش گذشششت...

شب تمام رو مخم رفت ک باهاش برم تا تنها برنگرده، هنوز براش حلقه پیدا نکردیم... نقره های اینجا رو دوست تداره، میگه از شهر خودشون بخریم... دیگه دیره فرصت نمیکنم برم شهر اونا... امروز صوب بعد اون همه شادی دپرس بود.. یعنی عصبانی بود ولی ب رو خودش نمیپرد... الانم من ب شدت دپرسم...۷

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۶
راضیه ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی