دلم میخاد برم خونمون
سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۴۰ ب.ظ
از جمعه اومدیم خونه شوهرم اینا.. هنوز خیلی از عیددیدنی هارو نرفتیم... دیشب خونه سه تا نوعروس رفتیم... یکیشون تا رفتیم خونشون مامان باباشم اومدن خونه دخترشون... دومی مامان بابای پسره نزدیک بود اومدن خونشون.... سومی طبقه بالایی خونه برادر شوهرش بودن خونه مامانشم انگار نزدیک بود اگه باباش خونه بود شاید مامان بابای اونم میومدن....
.
.
.
خیلی دلم گرفته میخام برم خونمون حتی اگه استقبال گرمی ازم نشه.. بازم میخام برم. دیشب جلو اشکامو تقریبا گرفتم ولی الان نمیتونم... دلم میخاد بزنگم خونمون ولی بد موقعس شاید مامانی خواب باشه.. ب خواهرامم زنگیدم هیشکدوم ج ندادن... یا خواب ان یا گوشی تو اتاقه اونا نیستن..
۹۶/۰۱/۰۸
هووووووووووووووف چه خبره این همه موندی اونجا
خونه ی مادرشوهرت الان هستی ؟ خوبه که طاقت میاری ! این یه حسن بی شوخی میگم من شب جای غریب خوابم نمی بره خوبه که راحتی
ان شاالله که خوشبخت شی عزیزم :-)