آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

وقتی آقایی میخاد بیاد...

پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۴۷ ق.ظ

امروز آقایی میاد..

گفته سعی میکنه ۱،۱/۵ راه بیوفته.. اینجوری ۳-۴ میرسه...

از سحر تا الان حیاط رو شستم اون یکی حیاطم نصفه شستم.. شلنگ حیاط رو نبود!

الان بیحال افتادم رو تخت... حموم باید برم... ی دستی ب موهام بکشم... اتاق زلزلسس... هنوز اون ساک ک تهران باهام بود همچنان همون طور تو اتاقه.... حتی ی دونه خیاری ک هفته پیش از صبحونه آقایی باقی مونده بود همچنان سرجاشتو اتاقه... و همینطور پلاستیک نون ها... ک البته کپک زدن... و گوشه و کنار و وسط اتاق پر از لباس هست... میزم برا خودش کمدی شده.... کمدهام جا ندارن! نمیدونم این لباسارو کجا بزارم!!!!

اصلن در توانم نیس اتاق مرتب کنم... 

بدتر از همه باید تصمیم بگیرم هرچیزی رو کجا بزارم... وووووای.....

الان دقیقا از کجا شروع کنم!! 

تازه خوابمم میاد..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۸
راضیه ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی