آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

۳۸ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

نمیدونم فازشون چیه؟؟؟

اومدن هی به به و چه چه 

ولی بی بازگشت..

خب پس سکوت اختیار کن... منم دل دارم... وقتی نمیدونم ب چ دلیلی غیبت میزنه دلم میشکنه.... دلم مامانمم میشکنه... دلم بابامم میشکنه... 

حالا هی بگو آدم خوبی هستی... دل چند نفرو شکوندی؟؟؟

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۳۰
راضیه ...

اومده از دخترش تعریف میکنه، ی سال از من بزرگتره، درس چی خونده کدوم دانشگا بوده الان چیکار میکنه چی میگه چی دوس داره از خاطراتش تعریف میکنه مامانم میگه خب پسرتون چی کار میکنه یهو جا میخوره چشاش گرد میشه خودشو جمع و جور میکنه تو س کلمه مغازه کیف و کفش داره خلاصش میکنه بعد از نظر دخترش درباره کسب و کار آزاد میگه...

کاش مامانم بهش میگفت پسر نداره اینقد خودشو خسته نکنه....

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۲۰
راضیه ...

زنگ زد گفت ما مشهد زندگی میکنیم دو س روز اومدم اینجا خاستم دخترتونو ببینم ولی قبلش بهم بگید چجوریه؟!!!

: [پوستم آبیه و س تا چشم دارم. نظرت چیه؟]

میگه سرکار میره؟ مامانم میگه خب دوس داره بره ولی کو کار!!

میگه من پسرم معلم حق التدریسه دوس نداره خانمش شاغل باشه..

مامانمم گفته یعنی درامدش برای زندگیشون کافی هست؟ اونم گفته دخترتون باید قانع باشه!!   و تمام.

..

لطفا نظر بدید..

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۷
راضیه ...

قبلا ی بار زنگید دم اربعین بود گفت شما بیاید اهواز ما دخترتونو ببینیم!! دوس دارم قبل خواستگاری دخترتونو ببینم!!!!!

بعد اربعین زنگید گفت صفر تموم بشه میایم. ی بار دیگه زنگید گفت نمیدونم کیمون فوت شده. چهلم نمیدونم کیشون ک گذشت زنگ زده میگه میخایم بیایم همین روزا... این دفعه میگه فلان روز میخام با پسرم بیام. بعد روزش عوض شد. بعد همراه هاش عوض شد... یعنی ب جا پسرش دختراش میان!!!!!

خیلی سخت گیر ان!!! میترسم ازشون... خیلی زنگ میزنن.. هر بار ک زنگ میزنه ی ماجرایی داره

مغزم داره سوت میکشه... فقط دارم ب اون 15 یا 20 دقیقه فک میکنم ک خودشو دختراش خونمونن... 

ازین بعد چهلم اومدنا خاطره خوبی ندارم... قبلا یکی بعد چهلم مامانش اومد با اینکه خیلی شبیه خواهرش بودم ولی دیگه خبری ازشون نشد..

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۸
راضیه ...

چقد آهنگ گوش دادن خوبهههه....

هزار و یک شب، ابی:

دریافت


می خوام تو رو ببینم...نه یک بار نه صد بار،به تعدادِ نفس هام

برای دیدن تو...نه یک چشم نه صد چشم،همه چشما رو می خوام

.

و همینطور این:

آرامش بخش ترین آهنگی ک این مدت شنیدم...

دریافت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۰۲:۰۰
راضیه ...

این ک میگن گلکاری و باغبونی و کشاورزی آدمو آروم میکنه دروغ محضه...... بنظر من ی آدم اداری خیلی آروم تره....

مثالش بابام. 

از وقتی بازنشست شده رده تو کار باغبونی و کشاورزی.... ولی هیچ نشونه ای از آرامش درش نمیبینم.... هر روز منزوی تر و عصبی تر

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۰ دی ۹۵ ، ۱۸:۱۴
راضیه ...

این چ فیلم بیخودیه ک من دارم میبینم ی مشت اسکلت میشن زامبی... هر گوشش ی منگلی شده شاه همه رو میکشه فکرم میکنه خیلی مرده... یکیشون گردن میزنه.. یکیشون زنده زنده میسوزونه.. یکیشون پوستشو میکنه.. یکیشونم میزاره بجنگن تا بمیرن...

خو این فیلما فقط ب درد داعش میخوره... منگله بچشم سوزوند....

الان دست بر قضا میخام برم بهترین جای دنیا... ته حیاط... گوشه سمت راست... خو عمرا بتونم از جام بلند شم....

با این فیلماشون....

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۰ دی ۹۵ ، ۰۴:۲۰
راضیه ...

امروز وقتی نتونستم جلوی ی گدا از خودم حمایت کنم* فهمیدم نمیتونم گلیم خودمو از آب بکشم بالا...

و وقتی هنوز هم نمیتونم از نظر و انتخاب خودم حمایت کنم** فهمیدم خیلی اعتماد ب نفسم پایینه و هنوز هم گوشم ب حرف اطرافیانمه...

* چادمو کشیده دنبالم راه افتاده ب حق کی ب حق کی میکنه..

** روسری خریدم اول رنگش بین سفید و توسی بود، خواهرم گفت این چ رنگیه! رفتم با زرشکیش عوضش کردم، مامانم میگه این چیه!!

من میخام تنها زندگی کنم..... مگه برا شما خریدم!!!!

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۹
راضیه ...

امروز باید برم بیرون ولی اصلن حسش نیس

حالش هم نیس

ی هفتس رفتم عکس گرفتم هنوز عکس هامو نگرفتم...

حوصله ندارم برم.. لباسام کثیفه نشستمشون.. دوس ندارم بپوشمشون... شلوارم از آبی ب خاکی تبدیل رنگ داده...

.

.

دلم میخام سارافن 4 خونه مو بپوشم با ساپورتمو کفش مخملیای قدیمیم با هنسفریمو و ابی... ولی باید چادرمو بپوشم و زیر چادر نمیشه هنسفری رو کنترل کرد همش میوفته... تازه ساپورت با چادر مث ماست با قهوه میمونه...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۱۶:۰۳
راضیه ...

فک کنم افسردم! ن! شوخی نمیکنم... الکی نمیگم.. جدا اینطور ب نظر میاد..

از علایم افسردگی همه رو دارم البته خیلی علایمش عادیه فک کنم همه دارن..

دیشب ب تنهاییی 10 قسمت فیلم دیدم...

دارم ب این فک میکنم ممکنه واسه این روزها دلم تنگ بشه؟!!

همیشه فک میکنم دانشگا بهم خوش گذشته ولی بعضی وقتها یادم میاد ک از هر زمانی تنهاتر بودم.. از هر کسی....

فک کنم تو خابگا بیشتر گریه میکردم تا الان....

ولی خب یکم ماجرا داشتو بعضی وقتها بهونه هایی واسه خندیدن...

ب نظرم جام تو خونه از هر جایی بهتره ولی این روزها رو نمیدونم..

مینویسم تا یادم بمونه...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۷:۴۱
راضیه ...