آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خانم های شهر» ثبت شده است

امروز رفتم بیرون با مامان و آبجی کوچیکه...

ولی خیلی خوب نبود چون سردرد گرفتم...

بازم اون خانمه رو دیدم... اکثرا ک میرم بیرون میبینمش. فقط نگاه میکنه، هیچی نمیگه،

ی مقدار مشکوک نگاه میکنه با ی لبخند ملیح... نمیدونم فازش چیه

البته وقتی خیلی تکراری بشه دیگه جزو مقوله چندشناک میشه...

ولی میدونم ی بار میرم پیشش و اینارو بهش میگم.. بهش ک فک میکنم کرم های درونم لول میخورن واسه اذیت کردن خخخخخخ بهش میگم آخه ی جوری نگا کردید من فک کردم از رابطه من و داداشتون خبر دارین... البته ب امید اینکه خودم نسوزم...

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۵ ، ۲۲:۴۹
راضیه ...