آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غذای سوخته» ثبت شده است

نهار امروزو من درست کردم...

کدو بود...

و چیزی ک تحویل دادم... ی عالمه کدوی سوخته بود...

البته سوخته ته گرفته ک ن! زیادی سرخ شده...

قیافه مامانم دیدنی بود... جدا پشیمون شده بود ک کدوهای زیون بسته رو سپرده بود بهم...مردد

نمیدونم چرا آشپزیم داغوونه... دانشگا ک بودم استادامم میگفتن بهم ک معلومه بلد نیستم غذا درست کنم... هههههه خب کدو دوس ندارمفریاد... چیه آب حجم داره هههههههههه انگار آب رو دندون میزنی...خنده

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۵
راضیه ...