گرسنمه.. س قسمت رو پشت سر هم دیدم یکم سرم درد گرفته. بقیه رفته بودن بیرون. یعنی آجی کوچیکه رو برده بودن چشم پزشک. شماره چشماش 0/25هه. خب عادیه. اکثر بچه دبیرستانی ها از بس سرشون تو کتابه همین میشن. یادمه سوم دبیرستان وقتی خالم (همسن ایم) عینکی شد بابام ب نشانه تحسین گرفتش. گفت از بس درس میخونه چشماش ضعیف شده. ولی من میدونستم ک اونم مث خواهرم ریز مینویسه و اهل شیر و میوه نیست. ولی حالا اینطور فکر نمیکنه..
الان من گشنمه با این لشگر شکست خورده چجوری شام بخورم؟؟؟
همین الان ک رسیدن رفتم پایین سلام کردم ولی بابا جواب نداد.. مامان ب زور.. آجی کوچیکه هم ک رفت تو اتاق و در رو بست.
میدونم اگه پام ب آشپزخونه برسه باقی ناراحتی سر عینکی شدنش رو سر من خالی میکنن ک چرا اینقد میخوری و هی تپل تر میشی....
تنها صدایی ک الان میاد صدای مزخرف گزارش گر بی بی سیه.... ازش متنفرم... از همشون... از هر چی اخبار و برنامه بحث و گفتگوعه متنفرم...