وقتی سرم درد میگیره دوس دارم سرمو ببرم بندازم دور..
اصن نمیخامشششش!!!
وقتی سرم درد میگیره دوس دارم سرمو ببرم بندازم دور..
اصن نمیخامشششش!!!
چرا من چاقم؟
چرا من از همون بچگی تا ب الان همینجور چاق بودم؟
چرا نمیتونم ورزش کنم؟
چرا خواب اینقد کیف میده؟
چرا لم دادن راحت تر از نشستنه؟
چرا وقتی میشینم راحت نیستم؟
چرا زود خسته میشم؟
چرا من خوردن رو دوس دارم؟
چرا همیشه دوس دارم ی چیزی بخورم؟
چرا خیلی گرسنم میشه؟
چرا برنج اینقد خوشمس؟؟؟
چرا هیچی مث برنج منو سیر نمیکنه؟
چرا هر وقت برنج میخورم احساس خوشبختی میکنم؟؟ خب راست میگم...
چرا من چاقم؟
چرا چاق ها هر چی بپوشن بهشون نمیاد؟
چرا چاقی بده؟
چرا شما چاق نیستین؟
چرا فقط من چاقم؟
ن واقعن چرا؟
امروز 3 تا لباس خریدم البته دوتاشون خیلی ارزون بودن.. و ماهم خسته بودیم و اشتباه کردیم خریدیم...
هیچکدومشون ب درد نمیخوره.. لباس سومیه خوبه ولی مامان نمیزاره الان اونو بپوشم.. میگه برا بعدنه..
نصفه شبی هر چی لباس داشتم همه رو پوشیدم ببینم چی ازشون در میاد... خب انتخاب شد همون لباس همیشگی از همه بهتره...
این دفعه مامان سخت گیر شده.. میخاد بفرستدم برم.. تا حرفی میشه میگه مگه سنت کمه؟؟!!!
خب مگه تقصیر منه؟ اصن مگه من تا حالا خونه موندم؟ من ک تا حالا دانشگا بودم... همش 4 ماهه خونم.
خودش میگه ب اینا امیدوار نیس.. ولی تو حرفاش میگه دیگه خسته شدم، خیلی خستم...
آخونده. 6 ماه ازم بزرگتره. خواهرش پزشکی میخونه. بهم میگه سر کار نرو. میگم دوس ندارم ب زور کاری انجام بدم یا چیزی رو قبول کنم. میگه وظیفه زن مادریه. انگار داره نمک روو زخمم میزنه. میگه ی خانم باید مادری کنه و ب خونه و خونوادش رسیدگی کنه. میگم فعلا ک خبر از کار نیست و منم خونم.
بهش میگم درامد آخوندا از کجاس؟ داره میشماره 100 از فلان، 200 از فلان، بین 100-200 هم از فلان جا. بهش میگم ب نظرت این کفاف زندگی رو میده؟ میگه تا حالا ک داده، از حالا ب بعد هم میده. من میخام با خانمم طبقه بالای خونه پدریم زندگی کنم دیگه خرجی ندارم...
مچاله شدم تا تموم شد... بی خبر غیب میشن. کاش لااقل تصمیم میگیرن مارو هم در جریان بزارن.... من ک نمیدونم میان یا ن. 3 هفته همش داشتم ب طبقه بالای خونشون فک میکردم ک دخترش ک دکتره هر روز میاد خونه و من با مهد کودکی ک طبقه بالا دارم ادارش میکنم، صداشونو میشنوم....
نمیدونم فازشون چیه؟؟؟
اومدن هی به به و چه چه
ولی بی بازگشت..
خب پس سکوت اختیار کن... منم دل دارم... وقتی نمیدونم ب چ دلیلی غیبت میزنه دلم میشکنه.... دلم مامانمم میشکنه... دلم بابامم میشکنه...
حالا هی بگو آدم خوبی هستی... دل چند نفرو شکوندی؟؟؟
اومده از دخترش تعریف میکنه، ی سال از من بزرگتره، درس چی خونده کدوم دانشگا بوده الان چیکار میکنه چی میگه چی دوس داره از خاطراتش تعریف میکنه مامانم میگه خب پسرتون چی کار میکنه یهو جا میخوره چشاش گرد میشه خودشو جمع و جور میکنه تو س کلمه مغازه کیف و کفش داره خلاصش میکنه بعد از نظر دخترش درباره کسب و کار آزاد میگه...
کاش مامانم بهش میگفت پسر نداره اینقد خودشو خسته نکنه....
زنگ زد گفت ما مشهد زندگی میکنیم دو س روز اومدم اینجا خاستم دخترتونو ببینم ولی قبلش بهم بگید چجوریه؟!!!
: [پوستم آبیه و س تا چشم دارم. نظرت چیه؟]
میگه سرکار میره؟ مامانم میگه خب دوس داره بره ولی کو کار!!
میگه من پسرم معلم حق التدریسه دوس نداره خانمش شاغل باشه..
مامانمم گفته یعنی درامدش برای زندگیشون کافی هست؟ اونم گفته دخترتون باید قانع باشه!! و تمام.
..
لطفا نظر بدید..
قبلا ی بار زنگید دم اربعین بود گفت شما بیاید اهواز ما دخترتونو ببینیم!! دوس دارم قبل خواستگاری دخترتونو ببینم!!!!!
بعد اربعین زنگید گفت صفر تموم بشه میایم. ی بار دیگه زنگید گفت نمیدونم کیمون فوت شده. چهلم نمیدونم کیشون ک گذشت زنگ زده میگه میخایم بیایم همین روزا... این دفعه میگه فلان روز میخام با پسرم بیام. بعد روزش عوض شد. بعد همراه هاش عوض شد... یعنی ب جا پسرش دختراش میان!!!!!
خیلی سخت گیر ان!!! میترسم ازشون... خیلی زنگ میزنن.. هر بار ک زنگ میزنه ی ماجرایی داره
مغزم داره سوت میکشه... فقط دارم ب اون 15 یا 20 دقیقه فک میکنم ک خودشو دختراش خونمونن...
ازین بعد چهلم اومدنا خاطره خوبی ندارم... قبلا یکی بعد چهلم مامانش اومد با اینکه خیلی شبیه خواهرش بودم ولی دیگه خبری ازشون نشد..
این چ فیلم بیخودیه ک من دارم میبینم ی مشت اسکلت میشن زامبی... هر گوشش ی منگلی شده شاه همه رو میکشه فکرم میکنه خیلی مرده... یکیشون گردن میزنه.. یکیشون زنده زنده میسوزونه.. یکیشون پوستشو میکنه.. یکیشونم میزاره بجنگن تا بمیرن...
خو این فیلما فقط ب درد داعش میخوره... منگله بچشم سوزوند....
الان دست بر قضا میخام برم بهترین جای دنیا... ته حیاط... گوشه سمت راست... خو عمرا بتونم از جام بلند شم....
با این فیلماشون....