برم خونشون یا نرم؟!!
امروز عصر میاد میگه جمعه ک میخاد برگرده باهاش برم خونشون... خب ما هنوز عقدیم تازه اونم قبل جشن!! یعنی هنوز جشن عقدمونم نگرفتیممم... تو فکر حرف مردم نیس.. اصن براش اهمیتی نداره ب منم میگه اهمیت نده ما زن و شوهریم ولی هنوز اون استرسای مجردیمو دارم.. هنوز نگران حرف مردمم... مامان میگه ن نباید بری... بابایی نمیدونم چی شده میگه عیبی نداره.. برا اون خواهرم حسابی سختگیر بود.. نمیذاشت شب پیش هم بمونن حتی اون اواخر...
برا هفته آینده میگه بریم قم و تهران... لباس منو قم بخریم، کت شلوار اونو تهران بخریم!!! نمیدونم کی این فکرو انداخته تو کله اش.... این همه راهههه.... خواهرم میگه تو قم چیزی پیدا نمیکنی.... یا با همین قیمت اینجا پیدا میکنی... برا قم رفتن بابایی گفت عیبی نداره برید.. مامانی میگه ب نظرم نرید.... من ک تا حالا لباس عروسای قم رو ندیدممم نمیدونم چیزی باب میلم دارن یا ن.... میترسم این همه راه بریم دست خالی برگردم....