آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

برم خونشون یا نرم؟!!

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۴۱ ب.ظ

امروز عصر میاد میگه جمعه ک میخاد برگرده باهاش برم خونشون... خب ما هنوز عقدیم تازه اونم قبل جشن!! یعنی هنوز جشن عقدمونم نگرفتیممم... تو فکر حرف مردم نیس.. اصن براش اهمیتی نداره ب منم میگه اهمیت نده ما زن و شوهریم ولی هنوز اون استرسای مجردیمو دارم.. هنوز نگران حرف مردمم... مامان میگه ن نباید بری... بابایی نمیدونم چی شده میگه عیبی نداره.. برا اون خواهرم حسابی سختگیر بود.. نمیذاشت شب پیش هم بمونن حتی اون اواخر... 

برا هفته آینده میگه بریم قم و تهران... لباس منو قم بخریم، کت شلوار اونو تهران بخریم!!! نمیدونم کی این فکرو انداخته تو کله اش.... این همه راهههه.... خواهرم میگه تو قم چیزی پیدا نمیکنی.... یا با همین قیمت اینجا پیدا میکنی... برا قم رفتن بابایی گفت عیبی نداره برید.. مامانی میگه ب نظرم نرید.... من ک تا حالا لباس عروسای قم رو ندیدممم نمیدونم چیزی باب میلم دارن یا ن.... میترسم این همه راه بریم دست خالی برگردم....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۰۵
راضیه ...

نظرات  (۱)

۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۰۰ رسول (گریزان)
باباتون گذاشته بای عقل خودتون
مادرتون به نظرم درست میگه،درست نیست قبل عروسی اینقد نزدیک شدن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی