شیرینی تلخخخخ
میخام از بیرون رفتن هامون بنویسم از خوشگذرونی هامون... ولی دستم نمیره... ی مشکلاتی داره پیش میاد ک نمیتونم باهاشون بسازم، نمیتونمم تحملشون کنم! مثلا چرا بدون پس انداز مالی تصمیم ب ازدواج گرفت؟ مثلا چطور تصمیم ب ازدواج داشته ولی فکری برای هزینه ها نداشته؟ همه چیو میخاد با وام بگذرونه!! مثلا چ محبت خواهر و مادری هست ک فقط عاطفیه؟ اصلن ب مسایل مالی فکری نمیشه! خوب میخورن خوب خرج میکنن ولی کسی بهش کمک نمیکنه...
اصلن نمیتونم مامان و خواهراشو تحمل کنم هممش قوربون صدقش میرن... قوربون صدقه ب چ دردش میخوره! خیلی دوسش دارین هزینه عروسیشو تقبل کنین!! والا.... دیشب حساب دو دو تا چهارتا داشتیم ببینیم خرج عروسی چقدر میشه! جدا ناراحت شدم ک داشت بهم میگفت الان صفر صفرم..... بیکار شده! تعدیل نیرو شامل حالش شد! با دو ماه حقوق عقب افتاده!
اول زندگی و بی پولی جدا مکافاته....
لطفا هم نظر ندین خب عروسی نگیر!! برا خودتونم پیش بیاد همین نظرو میدین؟؟؟