آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیرون رفتن» ثبت شده است

امروز باید برم بیرون ولی اصلن حسش نیس

حالش هم نیس

ی هفتس رفتم عکس گرفتم هنوز عکس هامو نگرفتم...

حوصله ندارم برم.. لباسام کثیفه نشستمشون.. دوس ندارم بپوشمشون... شلوارم از آبی ب خاکی تبدیل رنگ داده...

.

.

دلم میخام سارافن 4 خونه مو بپوشم با ساپورتمو کفش مخملیای قدیمیم با هنسفریمو و ابی... ولی باید چادرمو بپوشم و زیر چادر نمیشه هنسفری رو کنترل کرد همش میوفته... تازه ساپورت با چادر مث ماست با قهوه میمونه...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۱۶:۰۳
راضیه ...

ساعت پنجه! بهتریم موقع برای بیرون رفتن.. ولی چرا حسشو نیس..

من دلم بیرون میخااادددد

چرا نمیتونم از خونه برم بیرون؟ خاستم برم نی نی خالم روه ب ببینم گفتن نیست! 

من دلم بیرون میخااااااااااااااااااد ولی همه خوابن.... همش خواب

ولی خب الان براشون روز تعطیله مث من  نیستن هر روز روز تعطیل باشه!!!

ولی من بیرون میخام.....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۷:۲۴
راضیه ...