آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

آرزوی سپید

حرف هایی ک وقت خواب روی ذهنم پا میکوبند

من فکر میکنم نوشتن اتفاقات روزانه خیلی مهمه حالا هرچقدرم ک ساده و معمولی یا بد باشن، بعد ها ب صاحب خاطرات کمک میکنه تصویر بهتری از گذشتش داشته باشه و وقتی دلتنگ گذشت ها میشه بتونه باهاشون خوش باشه...
میدونم ک روزی میرسه ک دلم برای این روزهام تنگ میشه...

ژانر

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خابگاه» ثبت شده است

فک کنم افسردم! ن! شوخی نمیکنم... الکی نمیگم.. جدا اینطور ب نظر میاد..

از علایم افسردگی همه رو دارم البته خیلی علایمش عادیه فک کنم همه دارن..

دیشب ب تنهاییی 10 قسمت فیلم دیدم...

دارم ب این فک میکنم ممکنه واسه این روزها دلم تنگ بشه؟!!

همیشه فک میکنم دانشگا بهم خوش گذشته ولی بعضی وقتها یادم میاد ک از هر زمانی تنهاتر بودم.. از هر کسی....

فک کنم تو خابگا بیشتر گریه میکردم تا الان....

ولی خب یکم ماجرا داشتو بعضی وقتها بهونه هایی واسه خندیدن...

ب نظرم جام تو خونه از هر جایی بهتره ولی این روزها رو نمیدونم..

مینویسم تا یادم بمونه...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۷:۴۱
راضیه ...

حوصلم سر رفته... 

شدیدا دلم تنگه.. برای ی حس خوب.. دیروز رفتیم باغ ولی عادی بود و اصلا حال نداد.. فقط خسته شدم..

منم دلم میخاس برم سردشت!

دفعه بعد ک ب دنیا بیام نمیزارم دوران تحصیلم تموم شه تا جاییی ک ممکنه لفتش میدم...  تنها مزیتش اینه، تا تو خابگاهی، هر وقت دلت خاس میتونی بری بگردی...

الان منم و این معده سیری ناپذیر....

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۲۱:۲۴
راضیه ...

1. با هم کلاسیتون هم اتاق نشید... رقیب میشید- جرات ندارین غذاتون بسوزه یا حتی بگوزید فردا واسه استادا هم تعریف میکنه

2. با همشهریتون هم اتاق نشید... فردا با یکی دوس میشید آمارتون تو شهرتون میپیچه

3. بهترین هم اتاقی ها رشته های مرتبطتتون هستن... ی کلاس نیستید رقیب نیستید ولی درس و استادتون مشابهه...

4. با هیچکس خیلی صمیمی نشید... فردا میشه هم اتاقی یا دوست کسی ک باهاش مشکل دارین...

5. با کسایی ک آلو تو دهنشون خیس نمیخوره رفیق نشید... 

6. اصرار زندگی خانوادگی و شخصیتونو ب هم نگید... فردا با هم دعواتون میشه میزنشون تو روتون...

7. هر وقت از کسی خوشتون اومد نظر بقیه رو دربارش نپرسید ممکنه زودتر از شما تورش کنه...

8. این موارد رو برای هم اتاقیای دوس دختر یا دوس پسرتون هم رعایت کنین... یهو میری شهرتون میبینی ملت از رنگ و مدل موها یا رنگ لباس زیرتون رو هم خبر دارن...

9. از همه مهم تر بدونین خابگا جای تمیزی نیس هی زیرانداز مخصوص نداشته باشین... اه حالم بهم میخوره

زیادم کثیف نباشین مثلا ظرفاتون بیشتر از دوروز کثیف نمونه

10. یادتون باشه ک هیچ وقت غذای دانشگاهو نخورین حتی اگه دارین از گشنگی میمیرین... هرچقدرم بگن کافور نداره شما بدونین زهر مار داره ما تو استمبلی مارمولک دیدیم تو مرغ مگس های فراوان...

11. ولی کنسروها رو رزرو کنید ب صرفس خخخخخ 

12. سعی کنین غذای خوشمزه درست نکنین تو خابگا وگرنه همش تو رودربایسی میزارنتون ک برا همه غذا درست کنین... 

13. راستی برای غدا درست کردن خودتونو ملزم ب روش های آشپزی نکنین، 4 تا چیزو با هم قاطی کنین بزارین سر گاز میشه غذا... 

14. تو غذا درست کردن در مصرف ظرف صرفه جویی کنین.. خونه نیس 7 تا شعله اشغال کنین برای زرشک پلو

مثلا مرغ ک نیم پز شد برنج و مخلفات مثل هویج و سیب زمینی رو بهش اضافه کنین تا برنج دم بکشه... اینقده هم خوشمزس اصنم برنجتون بو نمیده...

ظرف هاتونم بلافاصله بعد شستن بیارین تو اتاقتون وگرنه گم میشن...

15. راستی اگه وقت ندارین پیازو خورد کنین و سرخ کنین (واسه خورش یا مرغ و سوپ) پیازو درسته بندازین تو قابله آخر سر دربیارین بندازینش دور... البته من پیاز دوس نداشتم اینکارو میکردم...

16. هیچ وقت غذاتونو ب بقیه تعارف نکنین چون هیچی ازش باقی نمیمونه 

تعارف رو کلن بزارین کنار...

17. و مهم تر از همه اینکه من هیچ وقت متوجه فاز اونایی نشدم ک هر بار یکی میخاس بره بیرون بهش کارتشونو میدادن ک یا برام پول بکش یا فلان چیزو برام بخر.... بعد میگفتن کارتم رو زدن...

18. ی نکته دیگه پول تو کیفتون نگه ندارین... اتاقه... قفل و کلید ک نیس همیشه... کلن مالتونو سفت بگیرین همسایه ها رو دزد نکنین...

19. و اما ی کاغذ بچسبونین ب یخچال یا هر جای دیگه تا هر بار یکیتون سوتی داد توش بنویسید... کاغذ های بعدی رو هم روش اضافه کنین آخر ترم بشینید بخونیدشون و شکم و خشتک ها بدرید هاهاهاهاهاهاهاهاها....

20. سعی کنین تا میتونین لوندی بازی دربیارین چون دیگه فرصتی برای این کارا پیدا نمیکنین...

21. سعی کنین 3 4 تا بالشت داشته باشین... یکی زیر سرتون یکی زیر کمرتون یکی پشتیتون تو اتاق

یکی پشتیتون تو سالن مطالعه یکی هم واسه زدن تو سر ملت...

22. راستی آموزش لباس شستن: احتیاج نیس نیم ساعت چنگ بزنید تو لباساتون.. نیم ساعت بزارین تو آب کف بمونن بعد برای تمیز شدن همزمان پاهاتون و لباساتون با پا بپرید روشون هههههه 

#خیلی هم تمیز میشن

23. وقتی میرسید اتاق بلافاصله عین میت نیفتین رو تخت، بلوز یا مانتوتونو ب همراه جوراباتون شده بگیرید زیر شیر آب فقط... 

24. درباره دمپایی هم هی دمپایی آبی نخرید همه عین هم... ی رنگ و مدل تابلوییی بخرید ک گم شد بتونین تو 4 طبقه پیداش کنین... سعی کنین خوشکل نباشه فقط... ترجیحا دمپایی هاتو تو جا کفشی بزارید ملت گشادن حال ندارن از تو جا کفشی دمپایی دربیارن بعد بپوشن... در شرایط بحرانی دمپایی دزدی، میتونین در و دیوار خابگا رو پر کنین دمپایی ناموس شماس... یا جار بزنین دمپایی های.... منو کی پوشیده... ای بابا نمیشه گفت خو... ولی شما بگید طرف دیگه از 4 متریتونم رد نمیشه چ برسه دمپاییتونو بپوشه...

25. و البته برای دخترا : خواهشا با سرپرستا رفیق نشین اینا فقط دنبال آمار کشیدن از شمان و شخصیتتون رو داغون میکنن...

اصن ب سرپرستا محل ندین نگهبانای خبرچین و تفرقه اندازی بیش نیستند...

...بهترین دوران زندگیتونو خشک نگذرونید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۸:۴۶
راضیه ...

اونوقتا فک میکردم زندگی یعنی درس پشتکار موفقیت

ولی الان مسیر زندگیی رو ک فک میکردم درسته رفتم، ولی خارج از دانشگا موفق نشدم

الان فک میکنم معنی زندگی رو نفهمیدم زندگی یعنی خوشی یعنی هر شب ک میخای بخوابی از روزت راضی باشی

زندگی نمیکنیم ک هی درس بخونیم نمره  و مدرک بگیریم زندگی میکنیم برای خوبی ب هم 

الان میبینم بلد نیستم زندگی کنم

خب نمیدونم چطوری خوش بگذرونم!

چطور میشه تو شهر خودت خوش بگذرونی؟؟؟

وقتی دانشجو بودم خوب بلد بودم همیشه 4 تا دوست پایه و منگل بود خخخخخخ

ولی خب اینا مقتضی اون سن هست ن الان!

تو این سن ک نمیشه اونجوری خوش گذروند!! 

حالا اینا رو نمیگم ک بگید برو ورزش کن.... انقد بدم میاد 8صوب برم باشگا... 

خب ولی میخام سعی کنم ... البته همچین سست اراده ام.. اراده دارم در حد لیمو شیرین! تا قصدشو کنم و راه بیفتم یا تلخ شده و دیگه هیچ!!! یا حالا تا تا ی جایییش رفتم، فرتی تلخ میشه و بازم هیچ...

از من ک گذشت ولی شما اگه فرصت دارین معنی زندگی رو درک کنید حتی اگه میخایید درس بخونید فک نکنید زندگی درسه چون روزی ک درس تموم بشه ب پوچی میرسی مث الان من

البته ب کوچیکترا میگم ولی ب خوردشون نمیره

مشکل مدرسه اس... این تفکر از مدرسه میاد... شاید اگه خودمم دوباره برگردم ب اون موقع ب این حرفا گوش ندم.. شاید ک ن حتما همینجورمم... 

فعلا از زندگی پاشیم برقصیم... 

حالم ندارم پاشم.......

یادت بخیر دانشجویی.... 

چقدر خوش گذشت...

خیلی بیشتر سخت گذشت...

چقدر سنگین بود بار تنها بودن تو ی شهر جدید با آدمایی ک تنها حس مشترک یا همکلاسی بود یا هم اتاقی یا همخابگاهی..

اگه روزی دانشجو دیدین لااقل بهش لبخند بزنید خصوصا اگه خابگاهی بود... اگه غریب بود... 

اگه استاد بودین بیشتر هواشونو داشته باشین اگه کارمند دانشگا بودین کمتر از غیرممکن بودن درخواست و نامه اش بگید... 

اگه از همسایه هاشونید اینقد بلند بلند ازشون بدگویی نکنین هی نپرسین از کجاییی حالا برا چی اومدی اینجا شهر خودتون چشه

یهو یادشون افتادم ملت شهر غریب... نن جونای فضول محله... برعکس چیزی ک فک میکنید هر چی شهر بزرگتر میشد هر چی محله باکلاس تر بود بیشتر حرف میزدن.... 

با این حال خوشحالم ک قدری برا خودم گشتم... دوران بی مانند خابگایی....

ب یاد همه هم اتاقیای باحال 

البته فک نمیکنم خودم بچه هامو بزارم شهر دیگه درس بخونن... جدای حس خطر و نگرانی دیشب فیلم room رو دیدم تاثیر اونه... ولی جدا نمیدونم خودم چطور بی دردسر برگشتم خونمون... 

دم مامان و بابام گرم با دعاهاشون... بعضی وقتها حس میکردم ی چیزی مراقبمه ک نمیبینمش...(من در هاله نور)

# رونوشت به جیجله های عجیججج 

# رونوشت ب خودم وقتی 47 سالمه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۱:۵۲
راضیه ...